بی تابی واسه دندون تازه .....
امروز داشتم فکر میکردم که اگه قرار باشه از اول شروع به نوشتن خاطره های عسل خانمیم بکنم خیلی از خاطره های جدیدش از قلم میوفتن.
بهتره که خاطرات گذشته و حال رو با هم همزمان پیش ببرم .
میخوام از بیداریها و شب نشینیهای جدید تبسم بگم.(((که مکشوف شد دلیلش یک دندون کوچول موچوله که تازه داره در میاد و کلی خانمی رو بیتاب کرده))
دیگه آخر وخامتش دیشب بود که البته با جانگولر بازیهای خاله مائی ختم به خیر شد و از گریه زاری خبری نشد دیگه و حدودا چهار و نیم پنج صبح تو بغل خاله ایی خوابت برد
اینم چند تا عکس از از خاطره دیشب:::
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی